پیش درآمد
تو به من خندیدی
و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه ی همسایه
سیب را دزدیدم
***
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه.
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست که در گوش من آرام،
آرام
خش خش گام تو تکرار کنان
می دهد آزارم،
و من اندیشه کنان
غرق این پندارم
که چرا،
-خانه ی کوچک ما
سیب نداشت.
« حمید مصدق »