ساده است نوازش سگی ولگرد، شاهد آن بودن که چگونه زیر غلتکی میرود و گفتن که سگ من نبود.
ساده است ستایش گلی، چیدنش و از یاد بردن که گلدان را آب باید داد.
ساده است بهره جویی از انسانی، دوست داشتنش بیاحساس عشقی، او را به حال خود نهادن و گفتن که دیگر نمیشناسمش. ساده است لغزشهای خود را نشناختن، با دیگران زیستن به حساب ایشان و گفتن که من اینچنینم.
ساده است که چگونه میروی، باری زیستن سخت ساده است و پیچیده نیز هم.
«ا.شاملو»
اولین بار که شنیدم فکر کردم خیلی خوب فهمیدمش ،زمان زیادی نگذشت ،دوباره شنیدمش ...