سلام!
از حال من اگر خواسته باشی، هوای دلکم سخت ابریست.
چند روزیست انگشت به دهان، مات مانده ام به نبرد خیس و خونین میان این ابرهای سفید و سیاه،
چند ساعتی اولی پیروز است و تا توان دارد می بارد، چند ساعت بعدی آسمان دلم کیپ تا کیپ پر می شود
از یک توده سیاه خشمگین که هر از گاه به رعد و برقی می غرد.. من در کدام جبهه ام؟ هیچ کدام.
دیگر نای جنگیدن و فکر کردن به خیر و شر را ندارم. اعتقادی هم نمانده به خیر و شر.. هر ور که می ایستی،
ور دیگر را شر می بینی انگار.. این افسانه جنگ خوبی و بدی را دیگر باید به تاریخ سپرد. خیر و شر مطلقی
دیگر وجود ندارد.
به وقتش برای دخترکم قصه ها خواهم گفت از پری آبی مهربان نیکی که به یک اشاره دیو سیاه بدی
را نابود کرد و به یک بوسه از قورباغه سبز مرداب نشین، شاهزاده ای سپید پوش رویاند. بدی و خوبی،
عشق و نفرت همه را در گوشش زمزمه خواهم کرد ولی آوازهایی هست که باید با صدای بلند خوانده شود..
برایش خواهم گفت که همه داستانها، روایت خیر و شر نیست، گاهی می خواهی چشمهایت را ببندی،
گوشهایت را محکم بگیری تا نفهمی کدام ور برنده می شود. بعضی جنگها برنده ای ندارد مثل جنگ
همین دو توده ابر سنگین که در دل من جاخوش کرده اند، قدر مسلم هر کدام هم که برنده شود،
آسمان دل من رنگ آفتاب را نخواهد دید.
glx برات آرزوی موفقیت می کنم...
تا آخرش نخوندم ولی میدونم آخرش خوب تموم خواهد شد . بهرحال علی دوستت دارم
خیلی قشنگ بود
جی ال ایکس نوشتت محشر بود...
علیرضا بهت تبریک میگم که چنین دوستهایی داری.
موفق باشی.
صلام هاجی وبلاگطون خیلی باهال بود داش . من مخلس کل ایرانی جماعطم . کاری با ما نداری . ثلام به دوصطات برصون
جالب بود علی جان
حرف دل ما جوانها را نوشتید
دوستت دارم
خوبه.ولی ادم نمی تونه منظور اصلی رو بگیره.یه سر در گمی توشه.با این حال خسته نباشین.علی و جی ال ایکس.
نگفته بودی دوباره مینویسی.
خوشحالم که برگشتی .
جی ال ایکس حرفات پر از ابهام بود.
اگر مطالب بعدی در کار بود امیدوارم بتونم بیشتر ارتباط برقرار کنم.
موفق باشید.